كلا ما در كشورمان هيچ وقت فكر علاج بيماري نيستيم تا زماني كه بيمار شويم آن وقت هم كلي نسخه براي اين و آن مي پيچيم و هم اينكه در مدح و ذم بيماري و سلامتي همايش ها برگزار مي كنيم با چه كيفيتي! داستان فوتبال هم جداي از اين فرمول كلي نيست. اول تيم تشكيل مي دهيم بدون آنكه فكر ورزشگاه، دفتر و زمين تمرين و امور مالي و جذب بودجه و سرمربي و روانشناس و بدنساز و ...باشيم. مهم اين است كه تيم تشكيل دهيم! بعد با جلو رفتن و در حين رشد، به فكر ساير بخش ها هم مي افتيم؛ اين مي شود كه كاسه گدايي دست مي گيريم به سمت لوله هاي نفت و به هر اندازه كه توانايي داشته باشيم و آشناي موردنظر پاي شير نفت باشد، نفت را مي آوريم توي كاسه و بعد ادامه داستان!
حالا ما پول داريم و طبق يك تفكر قديمي؛ پول داشته باش و پادشاهي كن! در نتيجه شروع مي كنيم به پادشاهي اما ... بازيكن مي خواهيم و مربي. بالاخره نمي شود كه ما يك تيم حرفه اي باشيم و بازيكن ارزان بخريم؛ هر تيمي روي هر بازيكني دست گذاشت؛ ما سريع همان بازيكن را با قيمت دوبله مي خريم. جان؟ پول از كجا؟ اي بابا؛ يادتان رفت كه رفيق ما پاي شير نفت نشسته بود...خلاصه مربي هم همين طور و الي آخر...حالا ما در ظاهر همه چيز داريم اما يك چيزي كم داريم و آن فرهنگ است.
شما براي بازيكن تان يك عدد لامبورگيني خريده ايد به اسم پاداش، او اما تا دو هفته قبل با پيك موتوري از اين سر شهر به آن سر شهر مي رفت؛ فكر مي كنيد فرهنگ لامبورگيني سوار شدن را دارد؟ اصلا فكر مي كنيد مهم است كه فرهنگ لامبورگيني سوار شدن را داشته باشد؟ اصلا شما فكر مي كنيد؟!!
همين مي شود كه ناگهان نام باشگاه ورزشي حرفه اي شما تغيير مي كند و مي شود باشگاه فرهنگي- ورزشي. و بدين گونه شما مشت محكمي بر دهان ياوه گوياني كه معتقد بودند شما فرهنگ اين همه پول را نداريد روانه ساخته ايد. و اين چنين فوتبال خود را پاك مي كنيد! البته داستان پاكي و ناپاكي به تباني و خريد و فروش گل و بازيكن و اينها مربوط است اما شك نكنيد كه فوتبال ما اگر از زاويه اي آسيب ببيند از همين كنج دنج گاوصندوق است نه تباني و خريد و فروش داور

امیر زاغیان عضوباشگاه از اصفهان